جان انسانها چقدر بی ارزش شده است
دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ب.ظ
با گرم شدن هوا دیروز به فکر راه اندازی کولر افتادم. ما که مثل بعضیها وسعمون به کولر گازی نمی رسه، هر سال مجبوریم، دستی به سر و گوش کولر آبی بکشیم. تا از گزند گرما در امان بمانیم، بماند که پشه ها هم در داخل کولر به دور از دغدغه خرج و مخارج درس و مدرسه اقدام به فزایش جمعیت می کنند، که با هوای خنک کولر، هر شب خانوادگی در ضیافت خون ما شرکت می کنند. باری رفتم کولر را راه انداختم. اما به جای جیر جیر تسمه کولر صدای جیک جیک از داخل کولر شنیده شد. اول فکر کردم، صدای جیر جیر هم مثل خیلی چیزهای دیگر تغییر کرده و تبدیل به جبک جیک شده است. اما وقتی پسر کوچکم گفت: بابا صدای پرنده از کولر می آید. مثل کسی که شوک الکتریکی به او بخورد. و هر آنچه که نکرده یادش بیاید، یادم فتاد که: ای دل غافل شاید کبوتری در داخل کولر لانه کرده باشد. به سرعت کولر را خاموش کردم. رفتم بالکن داخل شبکه های کولر را نگاه کردم. دیدم بله یک جفت جوجه یاکریم در داخل کولر بر بر نگاهم می کنند. چشمتون روز بد نبینه. مجبور شدم، برای سالم بیرون آوردن آنها کل دل و روده کولر را بیرون بکشم. بعد از چند ساعت تلاش و کلی هزینه دو تا جوجه را بیرون آوردیم. و یک لانه در بالای کولر درست کردیم، تا دل مادرشان از ما راضی باشد. داشتم، فکر می کردم، که جان یک پرنده کوچک برای مادرش چقدر عزیز است.
۹۲/۰۲/۰۹
سلام
مطلب جالبی است .
مفید و مختصر و صمیمی همین.