داستانک
شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۰ ب.ظ
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر زن همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر مرد هرگز زیر بار نمی رفت و گله های همسرش را به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر زن فکری به سرش زد، و برای اینکه ثابت کند، همسرش در خواب خروپف می کند، و آسایش او را مختل کرده است، ضبط صوتی را آماده کرده و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد. پیر زن صبح از خواب بیدار شد، و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن، خروپف های شبانه او دارد، به سراغ همسر پیرش رفت، و او را صدا کرد. غافل از اینکه مرد بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است. از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیر مرد، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او شد.
۹۲/۰۴/۰۸
داستانکت پربدک نیست!
شعر قرة العین هم خوب است اما تقلید صرف از مولانای بزرگ است!
نظرت را خواندم. کاملا موافقم. اما زمانی که آن ها را می نوشتم خودم هم دچار همان بیماری بودم.
شاید همه شان را قلم بگیرم...